وبلاگ توپ

وبلاگ توپ
اینجا همه چی درهمه
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پارس و آدرس manoto9.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ذوالقَرنَین واژه‌ای است عربی به معنی دارنده دو شاخ، دو سده یا صاحب دویست سال. ذوالقرنین یکی از شخصیت‌های قرآن و کتاب مقدس است. بر اساس قرآن، ذوالقرنین، سه لشكر كشی مهم داشت نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام منطقه ای كه در آن یك تنگه كوهستانی وجود داشت، او مرد مومن و موحد و مهربانی بود واز طریق عدل و داد منحرف نمی شد و به همین جهت مشمول لطف خدا بود، او یار نیكوكاران و دشمن ستمگران و ظالمان بود و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت، او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز، او سازنده سدی بود، كه در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شده است و هدف او از ساختن این سد كمك به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بوده است.[۱]

 

 داستان ذوالقرنین در قرآن

داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این شرح آمده است:

و از تو در باره ذو القرنین مى‏پرسند. بگو: براى شما از او چیزى مى‏خوانم. (83) ما او را در زمین مكانت دادیم و راه رسیدن به هر چیزى را به او نشان دادیم. (84) او نیز راه را پى گرفت. (85) تا به غروبگاه خورشید رسید. دید كه در چشمه‏اى گِل‏آلود و سیاه غروب مى‏كند و در آنجا مردمى یافت. گفتیم: اى ذو القرنین، مى‏خواهى عقوبتشان كن و مى‏خواهى با آنها به نیكى رفتار كن. (86) گفت: اما هر كس كه ستم كند ما عقوبتش خواهیم كرد. آن گاه او را نزد پروردگارش مى‏برند تا او نیز به سختى عذابش كند. (87) و اما هر كس كه ایمان آورد و كارهاى شایسته كند، اجرى نیكو دارد. و در باره او فرمانهاى آسان خواهیم راند. (88) باز هم راه را پى گرفت. (89) تا به مكان برآمدن آفتاب رسید. دید بر قومى طلوع مى‏كند كه غیر از پرتو آن برایشان هیچ پوششى قرار نداده‏ایم. (90) چنین بود. و ما بر احوال او احاطه داریم. (91) باز هم راه را پى گرفت. (92) تا به میان دو كوه رسید. در پس آن دو كوه مردمى را دید كه گویى هیچ سخنى را نمى‏فهمند. (93) گفتند: اى ذو القرنین، یأجوج و مأجوج در زمین فساد مى‏كنند. مى‏خواهى خراجى بر خود مقرر كنیم تا تو میان ما و آنها سدى برآورى؟ (94) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانایى داده است بهتر است. مرا به نیروى خویش مدد كنید، تا میان شما و آنها سدى برآورم. (95) براى من تكه‏هاى آهن بیاورید. چون میان آن دو كوه انباشته شد، گفت: بدمید. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم. (96) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ كنند. (97) گفت: این رحمتى بود از جانب پروردگار من و چون وعده پروردگار من در رسد، آن را زیر و زبر كند و وعده پروردگار من راست است. (98) [۲]

 ذوالقرنین در احادیث اسلامی

در برخی احادیث اسلامی ذوالقرنین پیامبر و پادشاه شرق و غرب معرفی شده است. در کتاب نصایح چنین آمده است:

خداوند هیچ پیغمبرى را پادشاهى نداد به جز چهار تن(بعد از حضرت نوح): ذوالقرنین- كه نامش عیاش بود- داود، سلیمان و یوسف؛ ذوالقرنین بر شرق و غرب حكومت كرد...[۳]

همچنین در احادیث اسلامی از مسجد ذوالقرنین نیز یاد شده است. مسجد و ساختمان بزرگی که درازای آن ۴۰۰ ذراع بوده، که در ساختمان آن از تخته‌های چوب و مس و الواح مسین استفاده شده است. درازاى هر تخته چوب ۲۲۴ ذراع و فاصله دو دیوار ۲۰۰ ذراع و بلندى دیوارها ۲۲ ذراع گفته شده است.[۴] و مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت سد ذوالقرنین را "پایان شرقى سرزمین ترك‏" خوانده است. [۵]

 برداشتها از داستان ذوالقرنین

از داستان ذوالقرنین در قرآن برداشتهای زیر شده است:

وجود داستان پیش از اسلام

تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشته‌اند که گفته شده است بیشتر اهل کتاب بودند، و این نکته از متن چند آیه با جمله «یسئلونک عن ذی القرنین» و «قلنا یا ذا القرنین» و «قالوا یا ذی القرنین» به خوبی مشخص می‌شود، این داستان از پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر یا برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند. (یهودیان چنین پرسشهایی را درباره ماجرای خضر و اصحاب کهف نیز پرسیده اند)

مشخصات ذوالقرنین

ذوالقرنین داراى مشخصاتی بود، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.
  • خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد.
  • او سـه لشگركشى مهم داشت : نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى كه در آنجا یك تنگه كوهستانى وجود داشته، و در هر یك از این سفرها با اقوامى برخورد كرد.
  • خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسانها و عذاب و پاداش به آنها را به او داده بود.
  • او مرد مؤ من و موحد و مهربانى بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.
  • او یار نیكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه اى نداشت .
  • او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
  • او سـازنده سدى است كه در آن از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به كار رفته باشد تحت الشـعـاع ایـن فـلزات بـود) و هـدف او از سـاخـتـن ایـن سـد كـمـك بـه گـروهـى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بوده است.
  • او از کسانی بوده که خداوند خیر دنیا وآخرت رابه او عطا کرد. خیر دنیادرسلطنت و قدرت واختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت ، برای اینکه او به گسترش داد و اقامه حق و به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر درآدمیان عمل می‌کرد.
  • چنین بر می‌آید که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می‌شد، و به او کمک می‌کرد.
  • اما از قرآن چیزى كـه صریحا دلالت كند او پیامبر بـوده استفاده نمى شود هر چند تعبیراتى در قرآن هست كه اشعار به این معنى دارد. از بـسیارى از روایات اسلامى كه از پیامبر و ائمه نقل شده نیز مى خوانیم: او پیامبر نبود بلكه بنده صالحى بود.
  • به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود(به این مفهوم که با آنها جنگید و آنها را شکست داد).
  • سدی که بر روی قوم یاجوج و ماجوج بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیده‌است، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه گفتیم در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بوده‌اند به گونه یک دیوار دنباله دار در آورده‌است. و در سدی که ساخته پاره‌های آهن و قطر یعنى (مس گدازشده)به کار رفته است.

 سد ذوالقرنین

تاریخدانان و تفسیرگران در این باره دیدگاه‌های متفاوتی در تطبیق داستان دارند:

  • به بعضی از مورخین نسبت می‌دهند که گفته‌اند: سد یادشده در قرآن همان دیوار چین است. آن دیوار طولانی میان چین و مغولستان حائل شده، و یکی از پادشاهان چین به نام «شین هوانک تی» آن را بنا نهاده، تا جلو هجومهای مغول را به چین بگیرد. درازای این دیوار سه هزار کیلومتر و پهنا آن ۹ متر و ارتفاعش پانزده متر است، که همه با سنگ چیده شده، و در سال ۲۶۴ پیش از زادروز آغاز و پس از ده و یا بیست سال خاتمه یافته‌است، پس ذوالقرنین همین پادشاه بوده. ولی این تاریخدانان توجه نکرده‌اند که اوصاف و مشخصاتی که قرآن برای ذوالقرنین ذکر کرده و سدی که قرآن بنایش را به او نسبت داده با این پادشاه و این دیوار چین تطبیق نمی‌کند، چون درباره این پادشاه نیامده که به باختر اقصی سفر کرده باشد، و سدی که قرآن ذکر کرده میان دو کوه واقع شده (بین الصدفین) ، و در آن تکه‌های آهن و قطر، یعنی مس مذاب به کار رفته، چناكه در آیه آمده است:( آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا حتی اذا جعله نارا قال آتونی افرغ علیه قطرا). و دیوار بزرگ چین که سه هزار کیلومتر است از کوه و زمین همینگونه، هر دو می‌گذرد و میان دو کوه واقع نشده‌است، و دیوار چین با سنگ ساخته شده و در آن آهن و قطری به کاری نرفته.
  • به بعضی دیگری از تاریخدانان نسبت داده‌اند که گفته‌اند: آنکه سد یادشده را ساخته یکی از شاهان آشور بوده که در حوالی سده هفتم پیش از زادروز مورد هجوم اقوام سیت یا سکا قرار می‌گرفته، و این اقوام از تنگنای کوه‌های قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحیه غربی ایران هجوم می‌آوردند و چه بسا به خود آشور و پایتختش نینوا هم می‌رسیدند، و آن را محاصره نموده دست به قتل و تاراج و برده گیری میكر‌دند، بناچار پادشاه آن دیار برای جلوگیری از آنها سدی ساخت که گویا مراد از آن سد باب لابواب می‌باشد که تعمیر و یا ترمیم آن را به خسرو انوشیروان یکی از شاهان ساسانی نسبت می‌دهند. این گفته آن تاریخدانان است و لی همه گفتگو در این است که آیا با قرآن برابر است یا خیر ؟

 قوم یاجوج و ماجوج

نوشتار اصلی: یاجوج و ماجوج


در قرآن و کتاب مقدس، به این قوم اشاره شده است، عمدتا یاجوج و ماجوج را که در داستان ذوالقرنین سد بر روی آنها بسته شده است، ساکنان منطقه شمال شرقی زمین در نواحی مغولستان دانسته اند.

 ذوالقرنین در کتاب عهد عتیق

در کتاب دانیال، دانیال نبی در رویا چنین می بیند:

دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخهایش بلند بود ویکی از دیگری بلندتر و بلندترین آنها آخربرآمد. و قوچ را دیدم که به سمت مغرب وشمال و جنوب شاخ می‌زد و هیچ وحشی با اومقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از دستش رهایی دهد و برحسب رای خود عمل نموده، بزرگ می‌شد[۶]

در متن عبری واژه "קרנים"(قرنیم) به معنی "دوشاخ" استفاده شده است.

در ادامه در کتاب دانیال می خوانیم: جبرئیل بر او آشكار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ كه دیدى پادشاهان ماد و پارس است. در ترجمه عربی کتاب مقدس نام ذوالقرنین در همین فراز آمده است:

 

ترجمه ون دایک:أَمَّا الْكَبْشُ الَّذِی رَأَیْتَهُ ذَا الْقَرْنَیْنِ فَهُوَ مُلُوكُ مَادِی وَفَارِسَ [۷]

ترجمه فارسی قدیم:اما آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را دیدی پادشاهان مادیان و فارسیان می‌باشد.

یـهـود از بـشـارت رؤ یـاى دانـیـال چـنـیـن دریـافتند كه دوران اسارت آنها با قیام یكى از پـادشـاهـان مـاد و فـارس، و پـیـروز شـدنـش بـر شـاهـان بابل، پایان مى گیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد. چـیـزى نـگـذشـت كه كوروش در صحنه حكومت ایران ظاهر شد و كشور ماد و فارس را یـكـى سـاخـت، و سـلطـنـتـى بـزرگ از آن دو پـدیـد آورد، و هـمـانـگـونـه كـه رویـاى دانیال گفته بود كه آن قوچ شاخهایش را به غرب و شرق و شمال مى زند كوروش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد.

در كتاب اشعیا نبی باب 44 شماره 28 چنین مى خوانیم: آنگاه در خـصـوص كوروش مى فرماید كه شبان من اوست و تمامى مشیتم را به اتمام رسانده به اورشلیم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد. این جمله نیز قابل توجه است كه در بعضى از تعبیرات کتاب مقدس، از كوروش تـعـبـیـر بـه عـقـاب مـشرق، و مرد تدبیر كه از مكان دور خوانده خواهد شد آمده است. (كتاب اشعیا نبی باب 46 شماره 11)

 گمانه زنیها در مورد کیستی ذوالقرنین

برخی از مفسران و تاریخ‌دانان از آن میان ابوالکلام آزاد متفکر هندوستانی در کتاب ذو القرنین یا کوروش کبیر و شماری از مفسرین معاصر مانند مودودی، علامه طباطبایی صاحب المیزان و مکارم شیرازی و سلطان حسین و نورعلی تابنده گنابادی حکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در قران و تاریخ‌ها و داستان‌ها آمده‌است با منش تاریخی کوروش بزرگ همسویی دارد.

برخی دیگر او را همان اسکندر مقدونی دانسته‌اند، و برخی منابع دیگر ذوالقرنین را از ملوک یمن ذکر کرده‌اند.[۸]

  • در کتاب روح المعانی چنین آمده‌است که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده. از سوی دیگر در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و شرق را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربی سیاست نامیدند(؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده. و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ» می‌شود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، و یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او به طوری که در روضة الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، و یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحت الشعاع قرار داد. اشکال این گفتار این است که تاریخ بدان اعتراف ندارد.
  • بعضی دیگر گفته‌اند: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است که در زبانها نامی است، و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست. و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر (ع) نقل شده، و داستان عقبة بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده. و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین، مانند معاذ بن جبل - به نقل گردهمایی البیان - و قتاده - به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کرده‌اند. و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف می‌کند او را به نام اسکندر ذوالقرنین می‌نامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری و پافشاری دارد. و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت می‌کند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش می‌ماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت. آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قطبیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود. اشکالی که در این قول است این است که: «اولا اینکه گفت پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است» قبول نداریم، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ، پادشاهان دیگری را سراغ می‌دهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبوده‌است. و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمی‌داند، و بلکه آنها را انکار می‌کند. برای نمونه قرآن کریم چنین می‌فرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و خلاصه دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبوده‌است، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است. و نیز قرآن کریم فرموده ((ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا می‌کرده» و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته‌است. و سوم در هیچ یک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد. و در کتاب «البدایة و النهایه» در باره ذوالقرنین گفته: اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بوده‌است. و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بوده‌است. (آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم می‌رساند و می‌گوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده. و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس را ذلیل، و سرزمینشان را لگدکوب نموده‌است. در دنباله کلامش می‌گوید: این مطالب را بدان جهت خاطرنشان کردیم که بیشتر مردم گمان کرده‌اند که این دو نام یک مسمی داشته، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده، و همان که قرآن نام می‌برد همان کسی بوده که ارسطاطالیس وزارتش را داشته‌است، و از همین راه به خطاهای بسیاری دچار شده‌اند. آری اسکندر نخست، مردی مؤ من و درستکار و پادشاهی دادگر بوده و وزیرش خضر بوده‌است، که به طوری که پیشتر بازگو کردیم خود یکی از پیامبران بوده. و ولی دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده، و میان دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بوده‌است، پس این کجا و آن کجا؟ نه بهم شبیهند، و نه با هم برابر، مگر کسی بسیار کودن باشد که میان این دو اشتباه کند. در این سخن به کلامی که پیشترها از فخر رازی نقل کردیم کنایه می‌زند دقت نماید سپس به کتاب او آنجا که سرگذشت ذوالقرنین را بازگو می‌کند مراجعه نماید، خواهد دید که این آقا هم خطائی که مرتکب شده کمتر از خطای فخر رازی نیست، برای اینکه در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمی‌شود که دو هزار سال پیش از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط باختر تا اقصای خاور و جهت شمال سلطنت کرده باشد، و سدی ساخته باشد و مردی مؤ من درستکار و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر بوده باشد و در درخواست آب حیات به تاریکی رفته باشد، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن.اصلاً در دوره صدر اسلام هیچگونه اطلاعی از اسکندر در میان اعراب وجود نداشته‌است اسکندر شخصیتی است که در قرون بعد و پس از ترجمه متون لاتین به عربی وارد ادبیات عرب شده‌است.
  • جمعی از تاریخدانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم»و دیگران، گفته‌اند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت می‌کرده. آنگاه در نام او اختلاف کرده‌اند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد نخست تبابعه اش دانسته، و این همان کسی بوده که در محلی به نام بئر سبع به سود ابراهیم دستور کرد. یکی دیگر گفته: تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبایعه و فرزند حسان الاقرن، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بوده‌است. بعضی هم گفته‌اند نامش «شمر یرعش» بوده‌است. البته در برخی از سروده‌های حمیریها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده. از آن میان در کتاب «البدایة و النهایة» نقل شده که ابن هشام این شعر اعشی را خوانده و انشاد کرده‌است: و الصعب ذوالقرنین اصبح ثاویابالجنوفی جدث اشم مقیماو در بحث روایتی پیشین گذشت که عثمان بن ابی الحاضر برای ابن عباس این سروده‌های را انشاد کرد: قد کان ذوالقرنین جدی بی گمان ملکا تدین له الملوک و تحشدو دو بیت دیگر که برگردان اش نیز گذشت. مقریزی در کتاب «الخطط» خود می‌گوید: بدان که پژوهش علمای اخبار به اینجا منتهی شده که ذوالقرنین که قرآن کریم نامش را برده و فرموده: «و یسالونک عن ذی القرنین...» مردی عرب بوده که در سروده‌های عرب نامش بسیار آمده‌است، و نام اصلی اش صعب بن ذی مرائد فرزند حارث رائش، فرزند همال ذی سدد، فرزند عاد ذی منح، فرزند عار ملطاط، فرزند سکسک، فرزند وائل، فرزند حمیر، فرزند سبا، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان، فرزند هود، فرزند رهگذر، فرزند شالح، فرزند أ رفخشد، فرزند سام، فرزند نوح بوده‌است. و او پادشاهی از شاهان حمیر است که همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم نامیده شده‌اند. و ذوالقرنین تبعی بوده صاحب تاج، و چون به سلطنت رسید نخست تجبر پیشه کرده و سرانجام برای خدا فروتنی کرده با خضر دوست شد. و کسی که گمان کرده ذوالقرنین همان اسکندر پسر فیلبس است اشتباه کرده، برای اینکه واژه «ذو» عربی است و ذوالقرنین از لقبهای عرب برای پادشاهان یمن است، و اسکندر لفظی است رومی و یونانی. ابو جعفر طبری گفته: خضر در روزهای فریدون پسر ضحاک بوده البته این دیدگاه عموم علمای اهل کتاب است، ولی بعضی گفته‌اند در روزهای موسی بن عمران، و بعضی دیگر گفته‌اند در سرآغاز لشکر ذوالقرنین بزرگ که در زمان ابراهیم خلیل () بوده قرار داشته‌است. و این خضر در سفرهایش با ذوالقرنین به چشمه حیات برخورده و از آن نوشیده‌است، و به ذوالقرنین اطلاع نداده. از همراهان ذوالقرنین نیز کسی خبردار نشد، برآیند اینکه تنها خضر جاودان شد، و او به باور علمای اهل کتاب همین الا ن نیز زنده‌است. ولی دیگران گفته‌اند: ذو القرنینی که در عهد ابراهیم () بوده همان فریدون پسر ضحاک بوده، و خضر در سرآغاز لشکر او بوده‌است. ابو محمد عبد الملک بن هشام در کتاب تیجان که در معرفت ملوک زمان نوشته بعد ازذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته‌است: ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته‌است: وی تبعی بوده دارای تاج. در آغاز سلطنت ستمگری کرد و در پایان فروتنی پیشه گرفت، و در بیت المقدس به خضر برخورده با او به مشارق زمین و مغارب آن سفر کرد و همانگونه که خدای تعالی فرموده همه رقم اسباب سلطنت برایش فراهم شد و سد یاجوج و ماجوج را بنا نهاد و در پایان در عراق از جهان رفت. و ولی اسکندر، یونانی بوده و او را اسکندر مقدونی می‌گفتند، و مجدونی اش نیز خوانده‌اند، از ابن عباس پرسیدند ذوالقرنین از چه نژاد و آب خاکی بوده؟ گفت: از حمیر بود و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و او همان است که خدایش در زمین مکنت داده و از هر سببی به وی ارزانی داشت، و او به دو سده آفتاب و به رأس زمین رسید و سدی بر یاجوج و ماجوج ساخت. بعضی به او گفتند: پس اسکندر چه کسی بوده؟ گفت: او مردی حکیم و درستکار از اهل روم بود که بر کناره دریا در آفریقا مناری ساخت و سرزمین رومه را گرفته به دریای عرب آمد و در آن دیار آثار بسیاری از کارگاه‌ها و شهرها بنا نهاد. از کعب الاحبار پرسیدند که ذوالقرنین که بوده؟ گفت: قول درست نزد ما که از احبار و یشینیان خود شنیده‌ایم این است که وی از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و ولی اسکندر از یونان و از دودمان عیصو فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده. و رجال اسکندر، زمان مسیح را درک کردند که از آن میان ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بوده‌اند. و همدانی در کتاب انساب گفته: کهلان بن سبا صاحب فرزندی شد به نام زید، و زید پدر عریب و مالک و غالب و عمیکرب بوده‌است. هیثم گفته: عمیکرب فرزند سبا برادر حمیر و کهلان بود. عمیکرب صاحب دو فرزند به نام ابو مالک فدرحا و مهیلیل گردید و غالب دارای فرزندی به نام جنادة بن غالب شد که پس از مهیلیل بن عمیکرب بن سبا سلطنت یافت. و عریب صاحب فرزندی به نام عمرو شد و عمرو هم دارای زید و همیسع گشت که ابا الصعب کنیه داشت. و این ابا الصعب همان ذوالقرنین نخست است، همدانی سپس می‌گوید: (علمای همدان می‌گویند: ذوالقرنین اسمش صعب بن مالک بن حارث الاعلی فرزند ربیعة بن الحیار بن مالک، و در باره ذوالقرنین گفته‌های زیادی هست. و این کلامی است فراگیر، و از آن بهره گیری می‌شود که نخست فرنام ذوالقرنین مختص به شخص مورد بحث نبوده بلکه پادشاهانی چند از ملوک حمیر به این نام ملقب بوده‌اند، ذوالقرنین نخست، و ذو القرنینهای دیگر. و دوم ذوالقرنین نخست آن کسی بوده که سد یاجوج و ماجوج را پیش از اسکندر مقدونی به چند سده بنا نهاده و معاصر با ابراهیم خلیل () و یا پس از او بوده - و مقتضای آنچه ابن هشام آورده که وی خضر را در بیت المقدس زیارت کرده همین است که وی پس از او بود، چون بیت المقدس چند سده پس از ابراهیم () و در زمان داوود و سلیمان ساخته شد - پس به هر روی ذوالقرنین هم پیش از اسکندر بوده. افزون بر اینکه تاریخ حمیر تاریخی مبهم است. و اینکه اگر او عرب بود بی گمان باید اطلاعات کامل تری از او در زمان پیامبر وجود می‌داشت بنا بر آنچه مقریزی آورده گفتار در دو جهت باقی می‌ماند. یکی اینکه این ذوالقرنین که تبع حمیری است سدی که ساخته در کجا است ؟. دوم اینکه آن امت مفسد در زمین که سد برای جلوگیری از تباهی آنها ساخته شده چه امتی بوده اند؟ و آیا این سد یکی از همان سدهای ساخته شده در یمن، و یا پیرامون یمن، از قبیل سد مارب است یا نه؟ چون سدهایی که در آن نواحی ساخته شده برای اندوخته ساختن آب برای آشامیدن، و یا کشاورزی بوده‌است، نه برای جلوگیری از کسی. افزون بر اینکه در هیچ یک آنها تکه‌های آهن و مس گداخته به کار نرفته، در حالی که قرآن سد ذوالقرنین را اینچنین معرفی نموده. و آیا در یمن و حوالی آن امتی بوده که بر مردم هجوم برده باشند، با اینکه همسایگان یمن به جز همانند قبط و آشور و کلدان و... کسی نبوده، و آنها نیز همه ملتهایی متمدن بوده‌اند ؟. یکی از بزرگان و پژوهشگران معاصر ما این قول را تایید کرده، و آن را چنین توجیه می‌کند: ذوالقرنین یادشده در قرآن صدها سال پیش از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک درستکار، از پیروان اذواء از ملوک یمن بوده، و از عادت این تیره این بوده که خود را با واژه «ذی» فرنام می‌دادند، برای نمونه می‌گفتند: ذی همدان، و یا ذی غمدان، و یا ذی المنار، و ذی الاذغار و ذی یزن و همانند آن. و این ذوالقرنین مردی مسلمان، موحد، دادگر، نیکو سیرت، قوی، و دارای هیبت و شکوه بوده، و با لشکری بسیار انبوه به طرف باختر رفته، نخست بر مصر و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده تا به کناره اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عینی حمئة و یا حامیه فرو می‌رود. سپس از آنجا رو به خاور نهاده، و در راه خود آفریقا را بنا نهاده. مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت. و همچنان سیر خود را ادامه داده تا به شبه جزیره و صحراهای آسیای وسطی رسیده، و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا میان آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود.

 

تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر

مورخینی که ادعا دارند ذوالقرنین همان کوروش کبیر است دلایل عمده زیر را مطرح می کنند:

اشاره به ذوالقرنین در عهد عتیق

سؤ ال كنندگان درباره ذوالقرنین از پیامبر طبق روایاتى كه در شان نزول آیات آمده یهود بوده اند، و یا قریش به تحریك یهود. و به این داستان پیش از اسلام و در کتاب یهودیان اشاره شده و تعبیر آن پادشاه ماد و فارس ذکر شده است. به قسمت داستان ذوالقرنین در عهد عتیق توجه کنید.

ارتباط کوروش و دوشاخ
بدلی از مجسمه کوروش بالدار با کلاهخود دوشاخ که فتوحات سه گانه وی در بالای آن قرار دارد

در قرن نوزدهم میلادى در نزدیكى استخر در كنار نهر مرغاب مجسمه اى از كـوروش كشف شد كه تقریبا به قامت یك انسان است، و كوروش را در صورتى نشان مى دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ ‌هاى قوچ در آن دیده مى شود. ایـن مـجـسـمـه كـه نـمـونـه بسیار پر ارزشى از فن حجارى قدیم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ایران سفر كردند. از تـطـبـیـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ایـن مـجـسـمـه ایـن احـتـمـال در نظر این مورخین كاملا قوت گرفت كه نامیدن كوروش به ذو القرنین (صـاحـب دو شاخ ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگى كورش داراى بـالهـایى هـمـچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصیت تاریخى ذو القرنین از این طریق كاملا آشكار شده است. همچنین کوروش دو شاخ گاو را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمه‌های فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده‌است و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند شاخ قوچ این پیکر می‌تواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن بدلایل مختلفی اعم از معنی و سیاق آیات قران و دوم تاریخ یونان و ایران، قابل پذیرش به‌نظر نمی‌رسد.در آثار و تندیس‌های کشف شده نیز آنچه تا کنون بدست آمده که تاج با شاخ و یا تاج خروس باشد تندیس‌های و یا سکه‌هایی است از دوره عیلامی و هخامنشی.

دادگری کوروش

سنگ نوشته های نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخین دوران باستان شخصیت و صفاتی از کوروش بیان می کنند که با ذوالقرنین قرآن کاملا تطابق و سازگاری دارد. سنگ نوشته های نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همین دلیل از نقل آنها صرف نظر می کنم و در این نوشتار بیشتر به نظرات مورخین دوره باستان در مورد کوروش کبیر می پردازم:

هـردوت مـورخ یـونـانـى مـیـنـویـسـد: كـوروش فـرمـان داد تـا سـپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نكشند، و هر سرباز دشمن كه نیزه خود را خم كند او را نكشند، و لشگر كوروش فرمان او را اطاعت كردند بطورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس ‍ نكردند. هرودت در ادامه می نویسند: كورش پادشاهى كریم و سخى و بسیار ملایم و مـهـربـان بـود، و مـانـنـد دیـگـر پـادشـاهـان بـه انـدوخـتـن مال حرص نداشت بـلكـه نـسـبـت بـه كـرم و عـطـا حـریـص بـود، ستمدیدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود دوست مى داشت.

مـورخ دیـگـر ذى نـوفـن مـى نـویـسـد: كـوروش پـادشـاهی عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوك بـا فضائل حكما در او جمع بود، همتى فائق و وجـودى غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـیـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.

جالب اینكه این مورخان كه كوروش را این چنین توصیف كرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلكه اهل یونان بودند و مى دانیم مردم یونان به نظر دوسـتـى بـه كـوروش نـگـاه نمى كردند، زیرا با فتح لیدیا به دست كوروش شكست بزرگى براى ملت یونان فراهم گشت.

انطباق لشکرکشی های کوروش با لشکرکشی های سه گانه ذوالقرنین

از همه گذشته كوروش سفرهایى به شرق غرب و شمال انجام داد كـه در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاى سه گانه اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى باشد.

نخستین لشکر كشى كوروش به كشور لیدیا كه در قسمت شمال آسیاى صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این كشور نسبت به مركز حكومت كوروش جنبه غربى داشت. اگر نـقـشه ساحل غربى آسیاى صغیر را جلو روى خود بگذاریم خواهیم دید كه قسمت اعـظـم سـاحـل در خـلیـجـك هـاى كـوچـك غرق مى شود، مخصوصا در نزدیكى ازمیر كه خلیج صورت چشمهایى به خود مى گیرد. قـرآن مـی گـویـد ذو القـرنین در سفر غربیش احساس كرد خورشید در چشمه گل آلودى فرو میرود. این صحنه همان صحنه اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده ) در خلیجك هاى ساحلى مشاهده كرد. (بعضی گمان کرده بودند منظور قرآن این است که خورشید در گل و لای غروب می کند!)

دومین لشکركشى كوروش به جانب شرق بود، چنانكه هردوت مى گوید: این هجوم شرقى كـوروش بـعـد از فـتـح لیدیا صـورت گـرفـت، مخصوصا طغیان بعضى از قبایل وحشى بیابانى كوروش را به این حمله واداشت. قرآن لشکرکشی دوم ذوالقرنین را اینطور تشبیه می کند: (حـتـى اذا بـلغ مـطـلع الشـمـس وجـدهـا تـطـلع عـلى قـوم لم نـجـعـل لهـم مـن دونـهـا سـتـرا) که اشـاره بـه سـفر كوروش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشید بر قومى طلوع مى كند كه در برابر تابش آن سایبانى ندارند اشاره به اینكه آن قوم بیابانگرد و صحرانورد بودند.

سومین لشکرکشی کوروش بـه سـوى شمال، به طرف كوههاى

قفقاز

بود، تا به تنگه میان دو كوه رسید، و براى جلوگیرى از هـجـوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آنجا بودند در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد. ایـن تـنـگه در عصر حاضر تنگه

داریال

نامیده مى شود كه در نقشه هاى موجود میان ولادى كیوكز و

تفلیس

نـشان داده مى شود، در همانجا كه تاكنون بازمانده‌های دیوار آهنى موجود است، این دیـوار هـمـان سـدى اسـت كـه كـوروش بـنـا نـموده زیرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنین بیان كرده كاملا بر آن تطبیق میکند.


نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت17:50---23 شهريور 1390
سلام به وب من سر بزن تا لینکت کنم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 23 / 6 / 1390برچسب:, ] [ 17:45 ] [ مسیح نظری ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

خوش آمدید.نظراتتونم بذارید.اگه مایل به تبادل لینک هستید به قسمت لینک دوستان بروید.مرسی
امکانات وب

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 852
بازدید کل : 152928
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1